حتی به باران هم حسادت میکنم بی تو
با چشم هایم ترک عادت میکنم بی تو
وقتی تمام لحظه ها کوک حضور توست
قطع امید از زنگ ساعت میکنم بی تو
صبحانه بی تو حسرت و عصرانه بی تو درد
تنهایی ام را شام دعوت میکنم بی تو
این میزها و تیغ ها هم باورم دارند
از بس که به نامت محبت میکنم بی تو
از نیمه های گمشده ترسیده ام اما
این سیب را هم با تو قسمت میکنم بی تو
کنج اتاقی که پر است از خالی جایت
میسوزم اما استقامت میکنم بی تو
از سرد بودن طرد بودن خسته ام حالا
با بی تو مردن استراحت میکنم بی تو
در کافه موسیقی و من دنبال یک همدرد
با یک نت آواره صحبت میکنم بی تو
دیگر اشعار : فریده صالحی
نویسنده : علیرضا بابایی