یک عمر مثل اهورا،چشم تو را می پرستم
وقتی نگاهم نکردی،در خود چو موجی شکستم
چین و چروک غریبی،پیشانیم را گرفته
خم گشته پشتم عزیزم،بر روی زانو نشستم
شب تا سحر بیقرارم،بی تو، نه طاقت ندارم
چون کودک بی شکیبی، دل مانده روی دو دستم
بی خوابی و گریه ی شب، بعد از تو با من رفیقند
از آن غروب غم آلود، چشمان خود را نبستم
مانند یک موج تنها، در آبی بیکرانت
مانند یک قطره ی اشک، در چشمهایت شکستم
فردا بهاران که آمد، در کوچه ی خاطراتم
با دامنی از شکوفه، در انتظار تو هستم
شاهرخ شاه علی
کتاب: خاطره های بارانی
دیگر اشعار : شاهرخ شاه علی
نویسنده : علیرضا بابایی