شبیـه مورچـــــه ای زیــــــر پـــا لگد شده ام
و مدتی است که حس می کنم جسد شده ام
بــــرای من کـــــــــــه دروغ بزرگتان بودم
سعادتی است که امروز مستند شده ام
من از شبی که به پوچیم طعنه زد شیطان
به خــویش آمدم امروز اگــــر عدد شده ام
از آن شبی که مسیر خدا دوتا می شد
اسیــر حیله ی هر پـــای نابلد شده ام
شبیه نیمه ای از سایه ی خودم هر شب
کـــه دربه در پی آن نیمه می رود شده ام
و مثــل سیـگاری بعــد آنکه دود شدم
به زیر پاشنه ی کفشتان لگد شده ام
من آن ستاره ی تاریک و بی نشان هستم
کـــه در حوالـــی شهــر شما رصد شده ام
مرا بـــه چوبـــه ی دار درخت ها بستید
به جرم آنکه از این کوچه باغ رد شده ام
"حمید چشم آور"
دیگر اشعار : حمید چشم آور
نویسنده :