
و من از آتش و از تار و پود پنبه تنت
چه دیدنی ست تو با من نبرد تن به تنت
من آتشم و تو از پنبه ای مراقب باش
خدا نکرده نیفتد گذار من به تنت
دمی به آینه ها فوت کن بهاراندام !
گلاب و عطر و ازین چیز ها نزن به تنت !
برای من یکی از چارخانه ها کافی ست
که میهمان بشوم روی پیرهن به تنت
برقص « معبد بشکوه چین » که دیدنی است
طواف دامن گلدار ترکمن به تنت
رسیده آن شب قدری که جبرییل شوم
و باز گو بشود سوره ی دهن به تنت ...
علیرضا بدیع
دیگر اشعار : علیرضا بدیع
نویسنده :