چشم من از نگه مست تو دور آمده است
ماهی رهگذری در دل تور آمده است
قهوی تلخ نگاه تو به من گفت که باز
در دل فال تو یک خط عبور آمده است
فرصت خواندن من نیست ، نگاهت می گفت
این کتابیست که بسیار قطور آمده است
باید این ماهی دلتنگ به دریا بزند
تَرَکی بر تن این تنگ بلور آمده است
در دل خاطره هایت که خوشی نیست ولی
باز هم لحظه ی زیبای مرور آمده است
محمدرضا محمدی
با تشکر از سارا بخاطر پیشنهاد ین شعر
دیگر اشعار : محمدرضا محمدی
نویسنده : علیرضا بابایی