سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 1293 ، بازدید دیروز: 792 ، کل بازدیدها: 13106605


صفحه نخست      

دلم خواست بنویسم عشق !!... :)

بدست در دسته امید صباغ نو تاریخ : 93/2/18 ساعت : 4:3 عصر

 

لحظه ای مثل من تصور کن پای قول و قرار یک نفری

ترس شیرین و مبهمی دارد اینکه در انحصار یک نفری !

 

بار ها پیش روی آیینه زل زدی توی چشم های خودت

با خودت فکر کرده ای چه شده که به شدت دچار یک نفری ؟!..

 

" چشم های سیاه سگ دار"ش شده آتش بیار معرکه ات

و تو راضی به سوختن شده ای چون که دار و ندار یک نفری

 

(عاقبت با زغال دست شما سر قلیان من به حال آمد!

که تو آتش بیار معرکه نه! بلکه آتش بیار یک نفری )

 

شک ندارم سر تصاحب تو جنگ خونین به راه می افتد

همه دنبال فتح عشق تو اند و تو تنها کنار یک نفری ...

 

جنگ جنگ است جنگ شوخی نیست

                   { جنگ باید همیشه کشته دهد! }

و تو از بین کشته های خودت صاحب اختیار یک نفری

 

با رقیبان زخم خورده ی خود شرط بستم که کشته ی تو شوم

کمکم کن که شرط را ببرم سر میز قمار یک نفری !

 

 مرد و مردانه در کنار تو ام تا همیشه در انحصار تو ام

این وصیت بگو نوشته شود روی سنگ مزار یک نفری ...

 

امید صباغ نو


دیگر اشعار : امید صباغ نو

محبوب کردن