تقصیر تو شد شعرم اگر مسأله ساز است
زیبایـی تو بیشتر از حدّ مجاز است
هرچند که پوشیده غزل گفته ام از تو
گفتند به اصلاحیه ی تازه نیـاز است
گفتند و ندیدند کـه آتش نفسـم من
حتّی هوس بوسه ی تو روح گداز است
تو آمدی و پلک کسی بسته نمی شد
آن دکمه ی لامذهب تو باز که باز است
مغـرورتر از قویـی در حوضچه ی پـارک
که دور و برش همهمه ی یک گله غاز است
گیسوت بلند است و گره دارد بسیار
جذابیت قصه ات از چند لحـاظ است
از زلف تـو یک تار بـه رقص آمده در باد
چابکتر از انگشت زنی چنگ نواز است
عشق تو تصاویر بهارانه ی چالوس
پردلهره مانند زمستان هراز است
چون سمفونی نابغه ای یکسره در اوج
وقتی که نشیب است؛ زمانی که فراز است
ای کـاش که هر روز بیایی و بگویـم :
می خواهم عاشق بشوم باز؛ اجازه است؟!
آرش شفاعی
دیگر اشعار : آرش شفاعی
نویسنده : علیرضا بابایی