قهوه را بردار و یک قاشق شکر... سم بیشتر !
پیش رویم هم بزن آن را دمادم بیشتر
قهوه ی قاجاری ام همرنگ چشمانت شده ست
می شوم هرآن به نوشیدن مصمم بیشتر
صندلی بگذار و بنشین روبرویم،وقت نیست
حرف ها داریم ، صدها راز مبهم، بیشتر
...راستش من مرد رویایت نبودم هیچ وقت
هرچه شادی دیدی از این زندگی غم بیشتر
ما دو مرغ عشق، اما تا همیشه در قفس
ما جدا از هم غم انگیزیم، با هم بیشتر
عمق فنجان هرچه کمتر می شود حس می کنم
عرض میز بینمان انگار کم کم بیشتر
خاطرت باشد کسی را خواستی مجنون کنی
زخم قدری بر دلش بگذار، مرهم بیشتر
حیف باید شاعری خوشنام بودم در بهشت
مادرم حوا مقصر بود، آدم بیشتر
سوخت نصف حرفهایم در گلو...اما تو را
هرچه می سوزد گلویم دوست دارم بیشتر
محمد حسین ملکیان
دیگر اشعار : محمد حسین ملکیان
نویسنده : علیرضا بابایی