یک
لحظه لحظه خاطرات بهمنی که یک دفعه بهار شد
بهمنی که بوی گل گرفت و سوسن و یاسمن
بهمنی که غرق شوق و شور بود، انفجار نور بود
دو
سرزمینی که نگاش به آسمونه و حسابش از زمین جداست
ذره ذره خاکش از غرور و غیرته
سرزمینی که شن کویرشم، لشکر خداست
سه
بغض ناتموم مادری بالاسر جنازه ی پسر
بغضی که یکمرتبه صدا میشه سکوت رو میشکنه
ای تموم بچههام فدای تو یا حسین
این گلم نثار کربلای تو یا حسین
ای پدر و مادرم فدای تو یا حسین
زندگیم فدای کربلای تو یا حسین
چهار
ایستادن یه نوجوون بدون ذرهای ترس و آرزو
روبروی تانکهای روبرو
پنج
اهتزار پرچم سه رنگ
روی گنبد مسجدی که زخمه ی گلولههاست
خندههای مردمی که یک صدا میگن
«فتح شهر خون کار خداست»
شش
آسمونی که پر از نوای ربناست
آسمونی که قرق شده با شهاب و رعد و صاعقه
با آیه ی «و ما رمیت اذ رمیت»
آسمونی که کابوس کرکساست
هفت
چشمه چشمه موج موج
کوچه کوچه رود رود
تو خیابونا به هم رسیدن و یکی شدن
شکستن سردی دی و غرور اهرمن
حالا بازم بشمارن
اینا گزینههای روی میز ماست
حالا بازم بشمرید
گزینه های روی میزتون چیاست
حالا بازم بشمرید
همه میدونن این آخرای قصه ی شماست
هفت … شش… پنج … چهار … سه … دو … یک …
دکتر محمدمهدی سیار
دانلود کلیپ و موسیقی این شعر با صدای حامد زمانی
دیگر اشعار : محمدمهدی سیار
نویسنده : علیرضا بابایی