نمیدانم ز من برگشته مژگانت چه میخواهد
نگاه نافذ و گیرای چشمانت چه میخواهد
لب لعلت چه میگوید قد سروت چه میپوید
اگر اینها طلبکارند هجرانت چه میخواهد
به غارت رفت شهر دل سر زلفت چه سر دارد
ز قلب خسته ام طعن رقیبانت چه میخواهد
به روی نعش جان ، اسب جفایت از چه میتازد
وفایت این مبارز جوی میدانت چه میخواهد
ز جان من که در چاه غروب تلخ هجرانت
طلوع سینه ی چاک گریبانت چه میخواهد
پریشان تر ز مجنونم نمیدانم دگر آیا
پریشانی گیسوی پریشانت چه میخواهد
به راهش حق شناسا ، نقد جان دادی نمیدانم
رقیب بی مروت دیگر از جانت چه میخواهد
محی الدین حق شناس
دیگر اشعار : محی الدین حق شناس
نویسنده : علیرضا بابایی