ما همانیم ، همانی که خودت میدانی
دوهواییم دمی صاف و دمی بارانی
پیش بینی شدنِ حال من و تو سخت است
دوهواییم ... ولی بیشترش طوفانی
دل من اهل کجا بود که امروز شده است
با دل تنگِ قلم های تو هم استانی
آخرین مقصد تو شانه من بود !
... نبود ... ؟
گریه کن هرچه دلت خواست ولی پنهانی
شاید این بار به شوقِ تو بتابد خورشید
رو یه این پنجره ی در شرفِ ویرانی
شهر مشرف به زمستان شده ی موهایم
چند سالیست که برفی شده و بورانی
باز باید بکشی عکس پریشان مرا
گوشه قابِ همان روسری ِ لبنانی
آب با خود همه دهکده را خواهد برد
اگر این رود زمانی بشود طغیانی ...
حسنا محمدزاده
دیگر اشعار : حسنا محمدزاده
نویسنده : علیرضا بابایی