نماند تاب و توانم شبی که بی تو گذشت
نشست شعله به جانم شبی که بی تو گذشت
به یاد صحبت زیبای هر شبت ای دوست
بریده بود زبانم شبی که بی تو گذشت
به غیر عشق تو دیگر نبود تقصیرم
گواست اشک روانم شبی که بی تو گذشت
کسی که بلبل و گل را زهم جدا می خواست
ندید سوز نهانم شبی که بی تو گذشت
نداشت سینه ی سوزانی و نمی دانست
چه کرده عشق به جانم شبی که بی تو گذشت
کلام بی سخنت را همیشه منتظرم
بیا که رفت توانم شبی که بی تو گذشت
محمد غلامی
وبلاگ شاعر : http://bonar.parsiblog.com/
دیگر اشعار : محمد غلامی
نویسنده : علیرضا بابایی