به گریه های تو سوگند، خسته ام دیگر
و شاخه های ترَم را شکسته ام دیگر
چه سبز بودم و شهره به ناز و طنازی
به زخم ِ چشم ِ تبر ، ... دسته دسته ام دیگر
همیشه سایه شدم تا زمین بیاساید
ولی، به خاک سیاهش نشسته ام دیگر
من از کشیده ی این بادِ سرکش ِ بدمست –
ز ریشه های خودم هم، گسسته ام دیگر
ندارم عاقبتی خوب و قصه ام خوش نیست...
که از پناه ِ خدا نیز، رسته ام دیگر
چه بد، که هیزم آماده ام و می سوزم –
تو را و دفتر شعری که بسته ام دیگر
مرا به حال خودم واگذار ... خواهم مُرد...
از این سکوت پرازمرگ، خسته ام دیگر
احمد فرنود
وبلاگ شاعر : http://chakamehayeman.blogfa.com/
دیگر اشعار : احمد فرنود
نویسنده : علیرضا بابایی