تمام شب در میخـانه را کمین زده ام
سیاه مست ترین تاک را زمین زده ام
برای اینـکه نیاید بــه چشمهایـم خواب
دلی به آب و به دل ، آب آتشین زده ام
تو را بـه تیشـه از اندام کـــوه دل کندم
حریردشت تنت را ، خودم نگین زده ام
به بوی عطر تو چسبیده حس لامسه ام
به دامنــی کــه نداری هزار چیــن زده ام
به بوسه ی لب و دندان سیاه کرده امَت
به سینه های تــو مهــر صدآفرین زده ام
سـری بریده و در دست سینه ریـــز غـــزل
سری به سینه ی عاشق ترین ترین زده ام
بهمن صباغ زاده
دیگر اشعار : بهمن صباغ زاده
نویسنده : علیرضا بابایی