سزای چون تو گلی گر چه نیست خانه ی ما
بیا چو بوی گل امشب به آشیانه ی ما
تو ای ستاره ی خندان کجا خبر داری؟
زناله ی سحر و گریه ی شبانه ی ما
چو بانگ رعد خروشان که پیچد اندر کوه
جهان پر است ز گلبانگ عاشقانه ی ما
نوای گرم نی از فیض آتشین نفسی است
ز سوز سینه بود گرمی ترانه ی ما
چنان زخاطر اهل جهان فراموشیم
که سیل نیز نگیرد سراغ خانه ی ما
به خنده رویی دشمن مخور فریب رهی
که برق ، خنده کنان سوخت آشیانه ی ما
رهی معیری
دیگر اشعار : رهی معیری
نویسنده : علیرضا بابایی