میخواستم عزیز تو باشم، خدا نخواست
همراه و همگریز تو باشم، خدا نخواست
میخواستم که ماهی غمگینِ برکهای
در دستهای لیزِ تو باشم، خدا نخواست
گفتم در این زمانه کج فهمِ کند ذهن
مجنون چشم تیز تو باشم، خدا نخواست
میخواستم که مجلس ختمی برای این
پاییز برگریز تو باشم، خدا نخواست
آه، ای پری هرچه غزل گریه! خواستم
بیت ترانهای ز تو باشم، خدا نخواست
مظلوم و ساکتم! به خدا دوست داشتم
یار ستم ستیز تو باشم، خدا نخواست
نفرین به من که پوچی دستم بزرگ بود
میخواستم عزیز تو باشم، خدا نخواست
فرهاد صفریان
دیگر اشعار : فرهاد صفریان
نویسنده : علیرضا بابایی