قطره قطره اگر چه آب شدیم ابر بودیم و آفتاب شدیم
ساخت ما را همان که می پنداشت
به یکی جرعه اش خراب شدیم
رنگ سال گذشته دارد همه ی لحظه های امسالم
365 حسرت را همچنان می کشم به دنبالم
قهوه ات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمی گنجم
دیده ام در جهان نما چشمی که به تکرار می کشد فالم
یک نفر از غبار می آید مژده ی تازه ی تو تکراری ست
یک نفر از غبار آمد و زد زخم های همیشه بر بالم
باز در جمع تازه ی اضداد حال و روزی نگفتنی دارم
هم نمی دانم از چه می خندم ,هم نمی دانم از چه می نالم
محمد علی بهمنی
دیگر اشعار : محمد علی بهمنی
نویسنده : علیرضا بابایی