دادم به یاد چشم تو، من لم به تخته سنگ
لم با خیال چشم تو دادم به تخته سنگ
اینجا کنار ساحل دریا دم غروب
دل می دهند آدم وعالم به تخته سنگ
من سنگواره نیستم و نازنین مرا
چسبانده است عشق تو محکم به تخته سنگ
یک عمر بی قرار که شاید ببینمت
شش روز هفته عاشقم و شنبه تخته سنگ
دارم شبیه رهگذران پشت می کنم
کم کم به خاطرات تو کم کم به تخته سنگ
دریا دم غروب به من تکیه می دهد
تبدیل کرده ای تو مرا هم به تخته سنگ
بر شانه های سنگی من مانده حسرت
یک بار تکیه دادن مریم به تخته سنگ
گفتم که در نبود تو از دست می روم
گفتی برو برو به جهنم !به تخته سنگ؟!
فرامرز عرب عامری
دیگر اشعار : فرامرز عرب عامری
نویسنده : علیرضا بابایی