دیگر نکن تلاش به آنجا نمی رسی
رودی تهی شدی که به دریا نمی رسی
آخر چگونه تکیه به عشقت دهم که تو
حتی حساب فاصله ها را نمی رسی
گفتم که عشق آخر دنیاست ، صبر کن
یک دست بی صداست ، تو تنها نمی رسی
از آن مسیر جاده به بن بست می رود
نفرین که نه ، نمی کنم ، اما نمی رسی
تنها شدن عذاب کمی نیست مرد من
هرگز نگو به روز مبادا نمی رسی
یک روز می رسد که تو گم می کنی مرا
در خواب می روی و به رویا نمی رسی
با این که دل شکسته تر از هر شبم ولی
در این تصورم که " تو فردا نمی رسی؟ ..."
مرضیه خدیر
دیگر اشعار : مرضیه خدیر
نویسنده : علیرضا بابایی