به این شکسته بی دست و پای سرگردان
یقین گم شده اش را به عشق برگردان
هنوز می شود این دل شکسته تر باشد
دل شکستهّ ما را شکسته تر گردان
بریز هر چه عطش را به کام تشنگی ام
لبان شعله ورم را به گریه تر گردان
بس است هرچه تپیدیم زیر خاکستر
بسوز جان مرا باز و شعله ور گردان
مرا که تشنگی از آب خوشتر است امروز
کنار چشمه ببر، تشنه کام برگردان
دعای ما که دعا نیست، ادعاست فقط
هر آن دعا که نمودیم بی اثر گردان
دل مرا به کنار ضریح عشق ببر
رمیده آهوی بی تاب دربه در گردان
محمدرضا ترکی
دیگر اشعار : محمدرضا ترکی
نویسنده : علیرضا بابایی