شعری به دفتر میبرم ، ابری و باران میشوی..
من سبز میجویم تورا ، دشت و بیابان میشوی..
هر شب به هنگام سحر ، داد از فراقت میکنم..
جامی ز دستت میرسد ، نا خوانده مهمان میشوی..
من باده را از جان خود در جام لبریزت کنم..
بی آن که کامی تر کنی ، ناگه مسلمان میشوی..
حتی ز لبخندت مرا ، شرمی به چشمم میرسد...
صد رزم رو در رو مرا ، با دین و ایمان میشوی..
آه از زمانی کز تو من ، احساس آرامش کنم...
آرامشم برهم زنی ، با من پریشان میشوی...
#فاضل_نادر_پیشه
دیگر اشعار :
نویسنده : علیرضا بابایی