با من به خنده گفت که باری هنوز هم؟
گریان جواب دادمش، آری هنوز هم
آری اگر تو نام من از یاد بردهای
از دل نرفته یاد تو، باری، هنوز هم
شوق هزار غنچه نشکفته با من است
تا بشکفد به باغ بهاری، هنوز هم
سر مینهم به بالش حسرت، در این امید
تا سر نهم به دامن یاری، هنوز هم
زآن آتشی که عشق تو در جان من فکند
مانده است شعلهوار شراری، هنوز هم
عادل! صبور باش که در این جهان کسی
یک گل نچیده بیغم خاری هنوز هم
#حداد_عادل
دیگر اشعار :
نویسنده : علیرضا بابایی