نیستی فکر من و حال و هوایم بکنی
نیستی ، منتظرم باز صدایم بکنی !
از بدون چمدان رفتن تو پیدا بود
خواستی در به در خاطره هایم بکنی
گفته بودم بروی بعد تو من رفتنی ام
رفته ای بر تن خود رخت عزایم بکنی ؟!
من زمین گیر شدم تا تو به پرواز رسی
رسمش این نیست در این خاک رهایم بکنی
بی ستاره شده ام ، درد از این بالاتر !؟
خسته از زندگیام ، چون و چرایم بکنی
به تو نه ، این سخنم را به خدا میگویم
وقت آن نیست از این درد جدایم بکنی؟!
#مسعود_بابائی
دیگر اشعار :
نویسنده : علیرضا بابایی