مثل آن عکس که از طاقچه افتاد شکست
قلبم از رنجِ جدایی تو جانداد شکست
عطرِ موهای تو از ناحیهی عشق وزید
کمرم را نفسِ گرم همین باد شکست
او که یک روز به من درس وفاداری داد
رفت و اینگونه مرا در غمِ استاد شکست
باز در بند همان خنده به دام افتادم
پای من در گذر حملهی صیاد شکست
تا از این شهرِ مهآلود گذشتی رفتی
ناله در سینهی این فاجعهآباد شکست
بعد از اینها تو بگو من به چه دلخوش باشم؟
قول، پیمان و وفا ؟ هر چه که رخ داد شکست
مسعود نامداری
دیگر اشعار : مسعود نامداری
نویسنده : علیرضا بابایی