از آتش فراقت، شرحی شنیده بودم
لیکن درون آتش، خود را ندیده بودم
گفتی بیا به سویم تا کام دل بیابی
دانستمی گر اینسان، با سر دویده بودم
هر سو شدم پی دل، کامی نگشت حاصل
مطلوب دل تو بودی، من نارسیده بودم
کی داشتم نصیبی از عشق تو حبیبی
گر در بهشت خرّم عمری خزیده بودم
این شور و شهد گفتار، از لطف توست ای یار
شاید ز قند لعلت، روزی مزیده بودم
ای مونس دل و جان، ای رشک ماه تابان!
گویی به سرّ و پنهان، مهرت خریده بودم
طوطی ز شوق دیدار، نالان شو از دل زار
گویا که بهر این کار، یار آفریده بودم
#ابوالحسن_توحیدی_امین متخلص به #طوطی_همدانی
دیگر اشعار :
نویسنده : علیرضا بابایی