من حسادت میکنم حتا به تنها بودنت
من به فردِ روبهرویی، لحظهی خندیدنت
من به بارانی که با لذت نگاهش میکنی
یا نسیمی که رها میچرخد اطراف تنت
من حسادت میکنم هتا به دست گرم آن_
شالِ خوشرنگی که میپیچد به دور گردنت
وقتی انگشتان تو در گیسوانت میدود
من به ردِ مانده از اینجور ساماندادنت
اینکه چیزی نیست، گاهی دل حسادت کرده به_
عطر پاشیده از آغوش تو بر پیراهنت
هیچکس ای کاش در دنیا به تو حسی نداشت
من حسادت میکنم هتا به قلب دشمنت
کاش هرکس غیر من، ای کاش هتا آینه
پلکهایش روی هم میرفت وقت دیدنت..
الهام_نظری
دیگر اشعار :
نویسنده : علیرضا بابایی