تو گفته بودی میکشد دریا به هرسویت
من گفته بودم باتوام! پارو به پارویت
آشفتگی های خودم را یاد من انداخت
هربار بادی بی هوا پیچید در مویت
تنها به لطف چشم هایت بود... تلخی ها،
شیرین اگر شد مثل چای قندپهلویت
روزی که می رفتی رها باشم نمی دیدی
این گرگ ها را درکمین بچه آهویت
ای کاش تصمیمت دم رفتن عوض می شد
تا باز بنشینم کمی زانو به زانویت
ای کاش میشد که شبیه تیغ ابراهیم
درلحظه ی آخر نمی برید چاقویت..
خورشید باید ماه را روشن کند! بی تو
گم می شود در این سیاهی ماه بانویت..
رویا باقری
دیگر اشعار : رویا باقری
نویسنده : علیرضا بابایی