می بینی ام وقتی به مویم برف غم باشد
روزی که پشتم مثل پشت کوه خم باشد
با تو شبی از حسرت امروز خواهم گفت
وقتی که حرفم محض پیری محترم باشد
می گویم از روزی که خوردم حرفهایم را
ترجیح میدادم که نانم در قلم باشد
روزی که گریان از خیابان آمدی گفتی
نفرین به شهری که سگی در هر قدم باشد
یادت می آرم گفتی امید بهاری نیست
وقتی زمستان و زمستان پشت هم باشد
آن روز وقتی سروهای سبز را دیدیم
شکرخدا شب رفته باید صبحدم باشد
چای از دهان افتاد ول کن شاید آن فرصت
روزی برای کودکانت مغتنم باشد
میخواستم از بوسه بنویسم هراسیدم
توی کتابم بیتی از این شعر کم باشد
مهدی فرجی
دیگر اشعار : مهدی فرجی
نویسنده : علیرضا بابایی