یک نامه ام، بدون شروع و بدون نام
امروز هم مطابق معمول ناتمام
خوش کرده ام کنارتو دل وا کنم کمی
همسایه ی همیشه ی ناآشنا؛سلام
ازحال و روز خودکه بگویم،حکایتی است
یک صفحه زندگانی بی روح و کم دوام
جویای حال از قلم افتاده ها مباش
ایام خوش خیالی و بی حالی ات،به کام!
دردی دوا نمی کند از متن تشنه ام
چیزی شبیه یک دل در حال انهدام
در پیشگاه روشن آیینه می زنم
جامی به افتخار تو با باد روی بام
باشد برای بعد اگر حرف دیگری است
تا قصه ای دوباره از این دست، والسلام!
ناصر حامدی
دیگر اشعار : ناصر حامدی
نویسنده : علیرضا بابایی