در کمین خنده اى زیبا نشسته دوربین
هى شکارش مى کند این بخت بسته؛دوربین
خیره بر کیک تولد شمع ها را فوت کرد
غنچه ى لب هاى اورا چید دست دوربین
بى خبر از من خودش انگار کرده برقرار
باز با یک سوژه،پیوندى خجسته دوربین
روبه پایان است مهمانى ولى حس مى کن
کادرهاى بیشمارى را نبسته دوربین
داغ کرده مثل عکاسش،بریده،منتها
نیست مثل جشن هاى قبل خسته دوربین
شب که ازاین عکس ها خالیش کردم،پیر شد
شد شبیه عاشقان دلشکسته دوربین
عکس ها را پاک کردم،صبح دیدم لعنتى
از کمد سر خورده و خود را شکسته دوربین !!
کاظم بهمنی
دیگر اشعار : کاظم بهمنی
نویسنده : علیرضا بابایی