شاعری خسته ام از دست تو بیمار منم
راوی چشم تو در این همه اشعار منم
گفته بودم همه جا وصف نگاه تو ولی
زخمی حادثه ی چشم تو این بار منم
میهمان شب و مهتابم و تا وقت سحر
همدم لب به لب بسته ی سیگار منم
کوه سنگی شده معبود من ای وای..اگر
دلخوش از عاطفه ی سنگی دیوار منم
بر سر کشمکش کشور آغوش تو آه
شاه بی خاصیّت بزدل قاجار منم
من همان کهنه ردیفم به خدا در غزلت
در خم قافیه هایی که نه انگار منم
بس کن از گردش این ثانیه ها هیچ نگو
نقطه ثابت این گردش پرگار منم
تو برو پابکش از شعر من و این غزلم
از خودم از تو و این فاصله بیزار منم
خسته از شعر من و این همه اصرار تویی
دلخور از حسرت یک ریزه ی دیدار منم
علی نیاکوئی لنگرودی
دیگر اشعار :
نویسنده : علیرضا بابایی