تو رفتی و همه ی باغ از تو خالی ماند
نشانه های قدومت به روی قالی ماند
وَ بعد از آن ، من ِ آشفته ماندم و یک دل
دلی که بی تو هدر رفت و آن حوالی ماند
بدون تو به کدامین جهات خیره شوم ؟
بدون تو نه جنوبی و نه شمالی ماند
تمام سهم ِ من از آن وداع آخر بــود :
« چرا ؟ » ، « چگونه ؟ » ؛ که از جمله ی سؤالی ماند
خدا کند برساند خبر به گوشت باد
که بعد ِ رفتن تو ، باغ در چه حالی ماند !!!
حنظله ربانی
دیگر اشعار :
نویسنده : علیرضا بابایی