ای زلف تو سرسلسله ی خانه به دوشان
چشمان تو سر حلقه ی پیمانه فروشان
آوازه ی نیک تو از آواز دل من
از من نکن ای دوست، نکن،روی نپوشان
جان بی تو جهنمکده ای شعله مزاج است
سلول به سلول من از داغ تو جوشان
این عشق چه معجون غریبی ست که کافی ست
تا سنگ غزلخوان شود و خاک خروشان
این طایفه با روسری آشوب جهان اند
ای وای اگر سربکشد یک سر موشان!
"کمال الدین علاالدینی شورمستی"
دیگر اشعار :
نویسنده :