فرصت بده یک جرعه از آن جام بگیرم
تا خاتم ارباب غزل نام بگیرم
سعدی به خدا لنگ بیندازد اگر باز
از دفتر چشمت غزلی وام بگیرم
موجم که هوای تو مرا می برد از خویش
تا بر لب آغوش تو آرام بگیرم
حبس ابد عشقم و دلخوش که هر از گاه
از قاصدک "ناز" تو پیغام بگیرم
دست تو و دامان من ای مرگ؟! بعید است
کافی ست که یک بوسه از او کام بگیرم!
"کمال الدین علاءالدینی شورمستی"
دیگر اشعار :
نویسنده :