سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 925 ، بازدید دیروز: 805 ، کل بازدیدها: 13097007


صفحه نخست      

 

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر ، اتفاقی مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان دیدم زن همسایه بر زمین افتاد

سیب ها روی خاک غلطیدند چادرش در میان گرد وغبار
قبلا این صحنه را...نمی دانم در من انگار می شود تکرار

آه سردی کشید،حس کردم کوچه آتش گرفت از این آه
و سراسیمه گریه در گریه پسر کوچکش رسید از راه

گفت:آرام باش! چیزی نیست به گمانم فقط کمی کمرم...
دست من را بگیر،گریه نکن مرد گریه نمی کند پسرم ............ !!

چادرش را تکاند، با سختی یا علی گفت و از زمین پا شد
پیش چشمان بی تفاوت ما ناله هایش فقط تماشا شد

صبح فردا به مادرم گفتم گوش کن ! این صدای روضهء کیست
طرف کوچه رفتم و دیدم در ودیوار خانه ای مشکی است

با خودم فکر می کنم حالاکوچه ء ما چقدر تاریک است
گریه،مادر،دوشنبه،در،کوچه راستی! فاطمــیــه نزدیــک اســت.. 

 

سید حمیدرضا برقعی


دیگر اشعار : سید حمیدرضا برقعی

محبوب کردن