هیچکس مثل من اینگونه گرفتار نشد
با شکوه آمده و بی کس و بی یار نشد
حال و روز منِ آواره تماشا دارد
تکیه گاهم بجز این گوش? دیوار نشد
روزه دارم من و لب تشنه وسر گردانم
بین این شهر کسی بانیِ افطار نشد
دست بر دست زنم دل نِگرام چه کنم
مثل من هیچ سَفیری خجل از یار نشد
خواستم تابرسانم به تو پیغام ، میا
پسر فاطمه ، شرمنده ام انگار ، نشد
گر زنی سینه سپر کرده برایم صد شکر
سینه اش سوخته از داغیِ مسمار نشد
قاسم نعمتی
دیگر اشعار : قاسم نعمتی، محرم
نویسنده : علیرضا بابایی