سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 631 ، بازدید دیروز: 411 ، کل بازدیدها: 13094961


صفحه نخست      

بفرما ؛ آخرش این شد ؛ هزاران شهر دور از هم

بدست در دسته جواد مزنگی تاریخ : 93/7/10 ساعت : 11:20 عصر

بفرما ؛ آخرش این شد ؛ هزاران شهر دور از هم

 

 

 

بفرما ؛ آخرش این شد ؛ هزاران شهر دور از هم

دوتامان غرق تنهایی و محو حالتی مبهم

 

خیالت خام شد ؛ بردند از ما مهربانی را

حواست پرت شد ؛ خشکید باغ عشقمان کم کم

 

فراق اینجاست می بینی؟ اگر دقت کنی حالا

جدایی را نگاه کینه توزت کرده ؛ خاطر جَم

 

از آن وقتی که خودخواهی به دنیامان فرود آمد

گمانم غصه ی دوری نشسته در دل آدم

 

تو گفتی راستی را دوست می داری ولی آخر ـ

تمام قول هایت شد ؛ شبیه منحنی ها ؛ خَم

 

پُر از زهرند انگاری عسل ها در نبود ِ تو

شراب ناب هم انگار مخلوط َ ست با یک سَم

 

پس از تو حال من خوب است ؛ یک تصویر می خواهی؟

شبیه ساعتی بعد از وقوع زلزله در بَم

 

 

 

 

جواد مزنگی

 

 


دیگر اشعار : جواد مزنگی

محبوب کردن