
روی آن شیشه تبدار تو را "ها" کردم
اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم
حرف با برف زدم سوز زمستانی را
با بخار نفسم وصل به گرما کردم
شیشه بدجور دلش ابری و بارانی شد
شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم
عرق سردی به پیشانی آن شیشه نشست
تا به امید ورود تو دهان وا کردم
در هوای نفسم گم شده بودی
با سرانگشت تو را گشتم و پیدا کردم
با سرانگشت کشیدم به دلش عکس تو را
روی زیبای تو را سیر تماشا کردم
باز با بازدمی اسم تو بر شیشه نشست
من دمم را به امید تو مسیحا کردم
محمد رحمتی
دیگر اشعار : محمد رحمتی
نویسنده : علیرضا بابایی