با تو از خویش نخواندم – که مجابت نکنم
خواستم تشنه ی این کهنه شرابت نکنم
گوش کن از من و بر همچو منی گوش مکن
تا که ناخواسته مشتاق عذابت نکنم
دستی از دور به هُرم غزلم داشته باش
که در این کوره ی احساس مذابت نکنم
گاه باران همه ی دغدغه اش باغچه نیست
سیل بی گاهم و ناگاه خرابت نکنم
فصلها حوصله سوزند – بپرهیز - که تا
فصل پر گریه ی این بسته کتابت نکنم
هر کسی خاطره ای داشت – گرفت از من و رفت
تو بیندیش – که تا بیهده قابت نکنم
محمدعلی بهمنی
دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی
نویسنده : علیرضا بابایی