سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 391 ، بازدید دیروز: 821 ، کل بازدیدها: 13178214


صفحه نخست      

گفتم که شاید درد از این با هم نشستن هاست

بدست علیرضا بابایی در دسته تاریخ : 96/4/7 ساعت : 11:59 صبح

گفتم که شاید درد از این با هم نشستن هاست

 

گفتم که شاید درد از این با هم نشستن هاست

برخاستی?رفتی و آتش از دلم برخاست

 

آواره ام!برگرد!در من قصر شیرین است

یک تکه از خاک وجودم خانه لیلاست

 

چشمان من خاصیّت بخشندگی دارند

یک روز می بینی که چشمان تو هم زیباست

 

چیزی نگو ?امشب صدا را باد خواهد برد

حسی که در دل داری از پیراهنت پیداست

 

من خسته ام...عمریست یک دیوانه در قلبم

سر می زند بر سنگ و میپرسد:کسی اینجاست؟

 

من عاشقم?او نیست?اما هر دو تنهاییم

من بی خودم تنهایم و او با خودش تنهاست

 

مهرانه_جندقی


دیگر اشعار :
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

ماه بانو زیر چادر دست پنهان کرده بود

بدست علیرضا بابایی در دسته موسی عباسی مقدم تاریخ : 96/4/4 ساعت : 9:52 صبح

ماه بانو زیر چادر دست پنهان کرده بود

 

ماه بانو زیر چادر دست پنهان کرده بود

عشق را در لای پلک مست پنهان کرده بود


تاکه نامحرم نبیند او چه دارد زیر سر

زلف راآن زیرها باشست پنهان کرده بود


عاشقان زردند تا مردم بدانند عاشق است

از سفیدی آنچه بود وهست پنهان کرده بود


موی او بورست یا مشکی نمی دانم فقط

آنچه زیر روسری می بست پنهان کرده بود


صورت او که هزاران جلوه مثل سیب داشت

ازنگاه مردمان پست پنهان کرده بود


هرچه خوبی داشت بانو زیر تور چادرش

از زمین تا فرق سر یکدست پنهان کرده بود

 

 

موسی عباسی مقدم


دیگر اشعار : موسی عباسی مقدم
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

قد یک کوه.،دل غمزده ام غم دارد

بدست علیرضا بابایی در دسته تاریخ : 96/3/18 ساعت : 8:16 عصر

 

قد یک کوه.،دل غمزده ام غم دارد

روزگارم که  فقط میل به ماتم دارد

 

ایستاده ست لب دره ی ٍرفتن، اما

پای ٍپیش آمدن ٍحادثه را کم دارد

 

مثل  کوهی که به تهدید فرو میریزد

مثل ارگی که فقط خاطره از بم دارد؛

 

خواستم، خواستن اما نتوانستن بود

گاه، امید فقط یأس دمادم دارد

 

« آسمان بار امانت نتوانست کشید »

چه توقع که خدا از من آدم دارد

 

 

خالد عظیمی


دیگر اشعار :
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

خاتون ِ مو شرابی!

بدست علیرضا بابایی در دسته تاریخ : 96/3/18 ساعت : 7:48 عصر

خاتون ِ مو شرابی!

 

خاتون ِ مو شرابی! هستم خمار امشب

 ابر ِ هزار خوشه! بر من ببار امشب

 

بگذار در هوایم، سر روی ِ شانه هایم

 تعریف کن برایم از روزگار امشب

 

 مو بافه بافه وا کن، از هم جدا جدا کن

 بر شانه ات رها کن چون آبشار امشب

 

دل را که خوب بردی، با من برقص کُردی

 حالا که چرخ خوردی با عود و تار امشب

 

آتش گرفتم از تب، من را بده مرتب

 بوسه به بوسه از لب؛ شهد ِ انار امشب

 

تیهوی ِ بختیاری! زیباترین قناری!

از چنگ ِ من نداری راه ِ فرار امشب

 

یکباره و به سبک ِ غارتگران ِ شب که..

میگیرم آن دو کبک ِ مست ِ بهار امشب

 

دریا: سماعی از دف، تا ساحلت مشرّف

 هر موج داده از کف: صبر و قرار امشب

 

از خاب ِ خوش پریدم، اما تو را ندیدم

 از دورها شنیدم سوت ِ قطار امشب

 

جایت چقدر خالی مانده در این حوالی

 گلهای ِ نقش ِ قالی سر روی ِ دار امشب

 

برگ است و باد و پرده، هوهوی ِ پشت ِ نرده

 ای وای غم چه کرده با شاخسار امشب

 

کاناپه، میز و گلدان، یخ کرده چای ِ فنجان

 بر شیشه های ِ باران: عطر ِ بخار امشب

 

عکسی از آشنایی در دست ِ من، کجایی؟

 میگریم از جدایی دیوانه وار امشب

 

شعر است و شور ِ شیراز، رفتی اگرچه با ناز

 میخاهمت ولی باز دیوانه وار امشب

 

شهراد_میدری


دیگر اشعار :
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی

بدست علیرضا بابایی در دسته تاریخ : 96/3/3 ساعت : 11:27 صبح

مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی

 

مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی

مرا ازمن، مرا از قیدِ من بودن رها کردی

 

_دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب

تو با زیبایی‌ات این حرف‌هارا نخ نما کردی...

 

نماز عشق می خواندم،امامم حضرت دل بود

کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی

 

به هم نزدیک بودیم، آتش از لب‌هات می‌تابید

دلت می‌خواست لب‌های مرا، امّا حیا کردی

 

من از خود نیمه‌ای را دیده بودم "عاقل" اما تو

مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی...

 

 

محمدرضا طاهری


دیگر اشعار :
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

تمام سهم من از عشق

بدست علیرضا بابایی در دسته ناشناس تاریخ : 96/2/31 ساعت : 3:57 عصر

تمام سهم من از عشق

 

تمام سهم من از عشق

همین واژه های بارانی ست

این ریحانه های آبی کوچک

با قلبی از آفتابُ

خون سرخ شقایق

در جویبار رگ هاشان

زیر سقف خیالی

که بوی نای تو پیچید ست

و در ایوان سیلاب هاشان

یاد چار فصل تو می وزد

بوریاشان

حصیر خیس دلتنگی

و رواندازشان

خیال نازک تو ست 

 

تمام سهم من از عشق

همین واژه های دلداده ست

که هر شب

زیباترین آرزوی مرا خواب می بینند

تو در من پیدا شوی

و من چون شکوفه های بالادست 

در آسمان عشق گشوده می شوم

 

 تمام سهم من از عشق

 همین واژه های صبور ست

که در فکر تو ساکت اند !

.

ناشناس

 


دیگر اشعار : ناشناس
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

نمیدانم چه میخواهم بگویم

بدست علیرضا بابایی در دسته تاریخ : 96/2/25 ساعت : 8:58 عصر

 

نمیدانم چه میخواهم بگویم

زبانم در دهان باز بسته است

در تنگ قفس باز است وافسوس

که بال مرغ آوازم شکسته است

 

نمیدانم چه میخواهم بگویم

غمی در استخوانم می گدازد

خیال ناشناسی آشنا رنگ

گهی می سوزدم گه می نوازد

 

پریشان سایه ای آشفته آهنگ

ز مغزم می تراود گیج وگمراه

چو روح خوابگردی مات و مدهوش

که بی سامان به ره افتد شبانگاه

 

درون سینه ام دردیست خونبار

که همچون گریه میگیرد گلویم

غمی آشفته دردی گریه آلود

 

نمیدانم چه می خواهم بگویم

 

هوشنگ ابتهاج


دیگر اشعار :
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

رای من تویی!

بدست علیرضا بابایی در دسته تاریخ : 96/2/11 ساعت : 12:22 عصر

رای من

 

 

رای من تویی! 

رای من تویی که با تمام شورِ انقلابی‌ات،

چشم‌های سبزآبی‌ات

      خالی از دورنگی و ریاست

رای من تویی که نام مهربان تو

می‌رسد به غنچه‌های صبح زود

رای من تویی که حرف‌های ساده و روان تو

می‌رسد به رود

انتخاب من

چشم‌های توست

تا ابد به چشم های تو سلام

تا ابد به انتخاب من درود

 

رضا یزدانی


دیگر اشعار :
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

چقدر بد شده دنیا چقدر بد شده ایم

بدست علیرضا بابایی در دسته تاریخ : 96/1/31 ساعت : 10:15 صبح

 

چقدر بد شده دنیا چقدر بد شده ایم

به جای گرمی آغوش، دست رد شده ایم

 

تو از من آن همه دور و من از تو این همه دور

شبیه آن چه که بیگانه می شود شده ایم

 

میان پیله ی احساسمان تفاهم نیست

که در منیّت خود حبس تا ابد شده ایم

 

من و تو میوه ی یک شاخه ایم و یک ریشه

جدا جدا شده ایم و سبد سبد شده ا یم

 

چقدر عیب نما و چقدر عیب شمار

شبیه آینه های تمام قد شده ایم

 

 

محمد سلمانی    


دیگر اشعار :
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

حق بده، آنقدرها از تو بریدن ساده نیست

بدست علیرضا بابایی در دسته تاریخ : 96/1/24 ساعت : 4:6 عصر

دل بریدن

 

حق بده، آنقدرها از تو بریدن ساده نیست

بی هوای تو برای دل تپیدن ساده نیست

 

عشق تو چون کوه پشتم بود و بعد از رفتنت

نعش خود را اینور و آنور کشیدن ساده نیست

 

کاش پشتم از نگاه سرد و تلخت میشکست

پیش چشم دشمنان خود خمیدن ساده نیست

 

گفته بودی "بعد ازین در خواب میبینی مرا"

دلبر خود را فقط در خواب دیدن ساده نیست

 

هیچکس روی زمین جای کسی را پر نکرد

مطمئنا جای تو غیری گزیدن ساده نیست

 

وحید رحمانی


دیگر اشعار :
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

محبوب کردن