سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 401 ، بازدید دیروز: 1331 ، کل بازدیدها: 13107044


صفحه نخست      

چشم تو قسمت من بوده و باید بشود

بدست علیرضا بابایی در دسته حامد بهاروند تاریخ : 92/6/1 ساعت : 7:55 عصر

 زده ام زیر غزل؛ حال و هوایم ابریست هیچ کس مانع این بغض نباید بشود

 

 

بیستون هیچ، دماوند اگر سد بشود

چشم تو قسمت من بوده و باید بشود

 

زده ام زیر غزل؛ حال و هوایم ابریست

هیچ کس مانع این بغض نباید بشود

 

بی گلایل به در خانه تان آمده ام

نکند در نظر اهل محل بد بشود؟

 

تف به این مرگ که پیشانی ما را خط زد

ناگهان آمده تا اسم تو ابجد بشود

 

ناگهان آمد و زد، آمد و کشت ،آمد و برد

او فقط آمده بود از دل ما رد بشود

 

تیشه برداشته ام ریشه ی خود را بزنم

شاید افسانه ی من نیز زبانزد بشود

 

باز هم تیغ و رگ و... مرگ برم داشته است

خون من ضامن دیدار تو شاید بشود...

 

حامد بهاروند

 


دیگر اشعار : حامد بهاروند
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

قانوم دوم شخص عاشق

بدست علیرضا بابایی در دسته امید صباغ نو تاریخ : 92/5/30 ساعت : 11:17 صبح

 

دلم یخ بسته، اسکیموی شرقی، با دمِ گرمت کمی از این دلِ یخ بسته ی قطبی حمایت کن

 

نمی گویم به این دیوانه بازیهام عادت کن

فقط مثل گذشته با دل تنگم رفاقت کن

 

گرفته جنگل تنهایی ام را درد در آغوش

بیا آتش بزن، قلبِ مرا از درد راحت کن

 

تویی که مثل برمودا دلم را جذب خود کردی

به عشق دخترانِ چشم رنگی هم حسادت کن

 

بیا و مرد باش و کمتر از آنی که می بینم

مرا با گرگهای هرزه گرد بیشه قسمت کن

 

دلم یخ بسته، اسکیموی شرقی، با دمِ گرمت

کمی از این دلِ یخ بسته ی قطبی حمایت کن

 

نیوتن گفت آری، هر عمل، عکس العمل دارد

تو هم "قانونِ دوّم شخص عاشق" را رعایت کن

 

امید صباغ نو

 


دیگر اشعار : امید صباغ نو
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

تو رفته ای و من هنوز باورم نمی شود

بدست علیرضا بابایی در دسته پرتو پاژنگ تاریخ : 92/5/26 ساعت : 3:47 عصر

 

تو رفته ای و من هنوز باورم نمی شود  و هر چه می کنم که از تو بگذرم ؛ نمی شود!

 

تو رفته ای و من هنوز باورم نمی شود

و هر چه می کنم که از تو بگذرم ؛ نمی شود!

 

نمی شود! چطور بی تو سر کنم؟! خودت بگو!

دگر دوام می شود بیاورم؟ نمی شود ...

 

نگو خدا نخواست! هی نگو که قسمت این نبود!

من این بهانه ها و حرف ها سرم نمی شود!

 

جنون به حال من دچار می شود بدون تو!

بد است حالم آنقَدر ، که بدترم نمی شود!

 

تمام شهر خواستند بشنوم که رفته ای

تمام شهر! بشنوید! من کَر َم ! نمی شود!

 

پرتو پاژنگ

 


دیگر اشعار : پرتو پاژنگ
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

شبی با بید می رقصم ، شبی با باد می جنگم

بدست علیرضا بابایی در دسته علیرضا بدیع تاریخ : 92/5/26 ساعت : 9:35 صبح

 

شبی با بید می رقصم ،  شبی با باد می جنگم  که چون شببو به وقت صبح ،  من بسیار دلتنگم

 

شبی با بید می رقصم ،  شبی با باد می جنگم

که چون شببو به وقت صبح ،  من بسیار دلتنگم

 

مرا چون آینه هر کس به کیش خود پندارد

و الّا من چو می با مست و با هشیار یکرنگم

 

شبی در گوشه ی محراب قدری ربّنا خواندم

همان یک بار تار موی یار افتاد در چنگم

 

اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست

که من گریاندهام یک عمر دنیا را به آهنگم

 

به خاطر بسپریدم دشمنان ! چون نام من عشق است

فراموشم کنید ای دوستان ! من مایه ی ننگم

 

"مرا چشمان دل سنگی به خاک تیره بنشانید"

همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم

 

 علیرضا بدیع

 


دیگر اشعار : علیرضا بدیع
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

از پشت قاب پنجره وقتی که خندیدی

بدست علیرضا بابایی در دسته مهدی معارف تاریخ : 92/5/25 ساعت : 10:19 عصر

از پشت قاب پنجره وقتی که خندیدی یک دل نه صد دل عا... نگو این را نفهمیدی

 

 

از پشت قاب پنجره وقتی که خندیدی

یک دل نه صد دل عا... نگو این را نفهمیدی

 

آرامشت را خوب من? هر روز می دیدم

تو آن همه دلواپسی ها را نمی دیدی؟؟

 

گلدان قلبم بود و بذر مهر ورزیدن

بر دانه ی مهر خودت هر روز تابیدی?

 

تا اینکه کم کم رنگ و رویت مهربان تر شد

تا اینکه کم کم شعرهایم را پسندیدی

 

پهنای کوچه کمتر از دلبستگی ها بود

وقتی که از باغ نگاهم میوه می چیدی...

***

حالا که دیگر? قدر شعرم را نمیدانی

حالا که از رسم و رسوم عشق? رنجیدی

 

حالا که جز این بی قواره آسمان من

در آسمان هر کس و ناکس درخشیدی?

 

رفتم که دیگر بر نگردم? نه نمانده هیچ

بحث و سوال و پاسخ و ابهام و تردیدی

 

ط§غŒظ† ظ‡ظ… ط²غŒط± ط³غŒع¯ط§ط±غŒ     ط

نه جان من... حرف مرا هرگز نفهمیدی ...

 

مهدی معارف

http://www.berkeye-mahtab.blogfa.com  /

 


دیگر اشعار : مهدی معارف
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دلم چه می شود

بدست علیرضا بابایی در دسته قیصر امین پور تاریخ : 92/5/22 ساعت : 2:22 عصر

از تمام رمز و راز های عشق  جز همین سه حرف  جز همین سه حرف ساده ی میان تهی  چیز دیگری سرم نمی شود  من سرم نمی شود  ولی..  راستی  دلم چه می شود     قیصر امین پور

 

از تمام رمز و راز های عشق

جز همین سه حرف

 جز همین سه حرف ساده ی میان تهی

چیز دیگری سرم نمی شود

من سرم نمی شود

ولی..

راستی

دلم چه می شود

 

قیصر امین پور


دیگر اشعار : قیصر امین پور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بدجور دلتنگم

بدست علیرضا بابایی در دسته امید صباغ نو تاریخ : 92/5/22 ساعت : 10:4 صبح

بدجور دلتنگم

 

 

به مُردادی ترین گرما قسم، بدجور دلتنگم

شبیه گچ شده از دوری ات، بانوی من، رنگم!

 

حسودی می کند دستم به لبهایی که بوسیدت!

وَ من بیچاره ی چشم تو ام... با چشم می جنگم!

 

تنم از عطر آغوشِ تو دارد باز می سوزد

جهنّم شد بهشتم؛ تا پرید آغوشت از چنگم

 

نظام آفرینش ناگهان بر عکس شد، دیدم-

زدی با شیشه ی قلبت شکستی این دلِ سنگم!

 

گلویم را گرفته بُغضی از جنسِ سکوت امشب

"گُلِ گلدون من..." جا باز کرده توی آهنگم!

 

بَدَم می آید از اینقدر تنهایی... وَ دلشوره

ازین احساسهای مسخره... از گوشی ام... زنگم!

 

فضای شعر هم بدجور بوی لج گرفته– نه؟

دقیقاً بیست و یک روز است گیج و خسته و منگم!

 

تو تقصیری نداری، من زیادی عاشقت هستم

همین باعث شده با هر نگاهی زود می لنگم!

 

همان بهتر که از هذیان نوشتن دست بردارم

به مرگِ شاعرِ چشمت قسم... بدجور دلتنگم

 

امید صباغ نو

 


دیگر اشعار : امید صباغ نو
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

خوب است با گوش تو دنیا را شنیدن

بدست علیرضا بابایی در دسته رویا باقری تاریخ : 92/5/20 ساعت : 11:29 عصر

این زندگی با ما نمی سازد وگرنه من را چه به از چشم های تو بریدن؟

 

 

خوب است با گوش تو دنیا را شنیدن

گاهی تو را در کوچه های شعر دیدن

 

آهوی بازیگوش چشمان تو بودن،

هی لابلای حرف های تو دویدن

 

این زندگی با ما نمی سازد وگرنه

من را چه به از چشم های تو بریدن؟

 

باری ست بی تو زندگی بر شانه هایم

سخت است گاهی این نفس ها را کشیدن

 

بی تو کماکان می تپد این قلب خسته ...

نه! فرق دارد این تپیدن با تپیدن

 

شیرینی تلخی که در دلتنگی ماست

درهیچ جایی نیست حتی در رسیدن

...

وقتی به راهت مومنی، رنجی ندارد

سقراط بودن شوکران را سرکشیدن!

 

رویا باقری

 


دیگر اشعار : رویا باقری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

عشق با این همه نیرنگ عواقب دارد

بدست علیرضا بابایی در دسته حمیدرضا کامرانی تاریخ : 92/5/19 ساعت : 3:13 عصر

 

عشق با این همه نیرنگ عواقب دارد

 

عشق با این همه نیرنگ عواقب دارد

جَدَلِ آینه و سنگ عواقب دارد

 

رود بی تاب برای لب دریاست ولی...

جاده فرسنگ به فرسنگ عواقب دارد

 

مثل موی تو بلند است و سیاه است و قشنگ

شب برای منِ دلتنگ عواقب دارد

 

باد هرزه ست ! برو شال سفیدی سرکن

سعی کن صلح کنی ، جنگ عواقب دارد

 

آخ ! زنبور عسل عاشق چشم ملکه ست

چشم های عسلی رنگ عواقب دارد

 

حمیدرضا کامرانی

 


دیگر اشعار : حمیدرضا کامرانی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

نمی خواستم ناراحتت کنم،اما

بدست علیرضا بابایی در دسته افشین صالحی تاریخ : 92/5/17 ساعت : 9:46 عصر

نمی خواستم ناراحتت کنم،اما انگار کردم!

 

 

نمی خواستم ناراحتت کنم،اما

انگار کردم!

با دوست داشتن ِ زیادم

با هِی ببینمت هایم

با همیشه ببخش‌ها و

همیشه، دلَم برایِ تو تنگ شُده‌ هایم

 

نمی خواستم ناراحتت کنم،اما

انگار کردم!

وقتی که با شانه‌هایِ بالا گرفته از تو می‌گفتم

وقتی که نامِ تو را بلند می‌خواندم

وقتی که در همیشه،

هر جا

تو را به نام ِ کوچَکَت صدا می‌کردم

 

نمی خواستم ناراحتت کنم

اما انگار کردم!

 

وقتی که آن همه تو را

خواب دیدَم...

نمی‌خواستم

اما...

 

افشین صالحی

 


دیگر اشعار : افشین صالحی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<      1   2   3   4   5   >>   >

محبوب کردن