سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 473 ، بازدید دیروز: 1331 ، کل بازدیدها: 13107116


صفحه نخست      

دل ِ من در شبِ گیسوی تو عاشق شد و مرد

بدست علیرضا بابایی در دسته مهدی وحید دستجردی تاریخ : 92/3/3 ساعت : 2:9 عصر

دل ِ من در شبِ گیسوی تو عاشق شد و مرد

 

 

دل ِ من در شبِ گیسوی تو عاشق شد و مرد

عشقِ او قصه ی فردای خلایق شد و مرد

 

از همان لحظه کــه چشمانِ تـو را دید دلم

آخـریــن ثانیه ی عمرِ دقایق شد و مرد

 

بــر گــلِ روی تـو و موی تو دلباخته بود

دلِ دلباخته بــیــمارِ علایق شــد و مرد

 

دیـد چـون قصه ی هجرِ تو حقیقت دارد

واله گـردیـد و پذیرای حقایق شد و مرد

 

عاشق ارجان ندهد لایق معشوقش نیست

(جلوه) جان داد به عشق تو و لایق شد و مرد

 

مهدی وحید دستجردی

 


دیگر اشعار : مهدی وحید دستجردی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

تو مرد ماندن برای همیشه نیستی

بدست علیرضا بابایی در دسته شهره تاریخ : 92/3/3 ساعت : 2:5 عصر

 

تو مرد ماندن برای همیشه نیستی

 

می‌آیی

می‌مانی

می‌روی

نمی‌آیی

این فعل‌ها را

هرجور که صرف کنم،

تو مرد ماندن برای همیشه نیستی

چه در آمدن

چه در رفتن

چه در نیامدن!

دلتنگی امان‌ام را بریده

زندگی هیچوقت با من مهربان نبوده

هنوز هم

تا خرخره

خون دل می‌خورم

می‌مانم

می‌سوزم

می‌سازم

اما روزی که بتوانم بروم،

دیگر برنمی‌گردم.

منشور چشم‌هایت را

با احتیاط بر پوست‌ام بتابان

من رنگین ‌کمانی از احساسات زنانه‌ام!

من اردی‌بهشت پر گلی هستم،

که به اشتباه

در روز اول مرداد شکفته‌ام

هرچقدر هم که بندباز ماهری باشم،

یک روز ناگزیر زمین می‌خورم

کاش پیش پاهای تو نیفتم!

این قصه را هرجور که بنویسم،

آخرش سوختن است! سوختن زندگی‌مان

دلتنگی امان‌ام را بریده

از زور  بی‌کسی با تو حرف می‌زنم.

اشتباه احمقانه‌ی من این است؛

همیشه توی آدم‌ها

دنبال یار می‌گردم

تنها ماندن برایم سخت است

ای وای تا صبح

عقربه باز هم باید مسیر همیشگی را پیاده روی کند

کاش زودتر شب تمام شود

من طاقت تاریکی هم ندارم ....

چرا امشب انقدر بی‌ستاره است!!!

 

شهره

 


دیگر اشعار : شهره
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دل به غم سپرده ام در عبور سال ها

بدست علیرضا بابایی در دسته اهورا ایمان تاریخ : 92/3/3 ساعت : 1:56 عصر

 

دل به غم سپرده ام در عبور سال ها

 

دل به غم سپرده ام در عبور سال ها

زخمی از زمانه و خسته از خیال ها

چون حکایتی مگو رفته ام ز یاد ها

برگ بی درختمُ در مسیر باد ها

نه صدایی نه سکوتی نه درنگی نه نگاهی

نه تو را مانده امیدی نه مرا مانده پناهی

نیشها و نوشها چشیده ام

بس روا و نا روا شنیده ام

هرچه داغ را به دل سپرده ام

هرچه درد را به جان خریده ام

در مسیر باد ها

هرچه داغ را به دل سپرده ام

هرچه درد را به جان خریده ام

در عبور سال ها

نه صدایی نه سکوتی نه درنگی نه نگاهی

نه تو را مانده امیدی نه مرا مانده پناهی

 

اهورا ایمان

 


دیگر اشعار : اهورا ایمان
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست

بدست علیرضا بابایی در دسته فاضل نظری تاریخ : 92/3/1 ساعت : 11:1 عصر

 

نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست

 

نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست

مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست

 

تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من

خودش از گریه ام فهمید مدت هاست ،مدت هاست

 

به جای دیدن روی تو در خود خیره ایم ای عشق

اگر آه تو در آیینه پیدا نیست عیب از ماست

 

جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار

اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست

 

من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل

تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست

 

در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی

اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست

 

فاضل نظری


دیگر اشعار : فاضل نظری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دلگیر دلگیرم مرا مگذار و مگذر

بدست علیرضا بابایی در دسته یدالله عاطفی تاریخ : 92/2/27 ساعت : 9:51 عصر

دلگیر دلگیرم مرا مگذار و مگذر

 

دلگیر دلگیرم مرا مگذار و مگذر

از غصه می‌میرم مرا مگذار و مگذر

 

با پای از ره مانده در این دشت تب‌دار

ای وای می‌میرم مرا مگذار و مگذر

 

سوگند بر چشمت که از تو تا دم مرگ

دل بر نمی‌گیرم مرا مگذار و مگذر

 

بالله که غیر از جرم عاشق بودن ای دوست

بی‌جرم و تقصیرم مرا مگذار و مگذر

 

با شهپر اندیشه دنیا گردم اما

در بند تقدیرم مرا مگذار و مگذر

 

آشفته تر ز آشفتگان روزگارم

از غم به زنجیرم مرا مگذار و مگذر

 

یدالله عاطفی


دیگر اشعار : یدالله عاطفی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

در این زمانه بی های و هوی لال پرست

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 92/2/27 ساعت : 9:40 عصر

 

خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست

 

در این زمانه بی های و هوی لال پرست

خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست

 

چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را

برای این همه ناباور خیال پرست؟

 

به شب نشینی خرچنگ های مردابی

چگونه رقص کند ماهی زلال پرست

 

رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند

به پای هرزه علفهای باغ کال پرست

 

رسیده ام به کمالی که جز اناالحق نیست

کمال دار برای من کمال پرست

 

هنوز زنده ام و زنده بودنم خاری ست

به چشم تنگی نا مردم زوال پرست

 

محمدعلی بهمنی

 


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دلم گرفته ، ای دوست

بدست علیرضا بابایی در دسته سیمین بهبهانی تاریخ : 92/2/27 ساعت : 9:28 عصر

نه بسته ام به کس دل ، نه بسته کس به من نیز،

 

دلم گرفته ، ای دوست ! هوای گریه با من 

گر از قفس گریزم ، کجا روم ، کجا ، من ؟

 

کجا روم ؟ که راهی به گلشنی ندانم ،

که دیده برگشودم ، به کنج تنگنا ، من .

 

نه بسته ام به کس دل ، نه بسته کس به من نیز،

چو تخته پاره بر موج ، رها ، رها ، رها ، من .

 

ز من هر آنکه او دور، چودل به سینه نزدیک ؛

به من هر آنکه نزدیک ، ازو جدا، جدا ، من !

 

نه چشم دل به سویی ، نه باده در سبویی

که تر کنم گلویی به یاد آشنا ، من .

 

ز بودنم چه افزود ؟ نبودنم چه کاهد ؟

که گو یدم به پاسخ ، که زنده ام چرا من ؟

 

ستاره ها نهفتم ، در آسمان ابری ــ

دلم گرفته ، ای دوست ! هوای گریه با من ...

 

سیمین بهبهانی


دیگر اشعار : سیمین بهبهانی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

تمام بی کسی ام بی اراده میگرید

بدست علیرضا بابایی در دسته صنم میرزازاده نافع تاریخ : 92/2/22 ساعت : 6:46 عصر

 

هنوز متّهمم که تو را نفهمیدم

 

نشسته ام وسط ِ عاشقانه ای بی رحم

وخیره ام به شروع ِ ترانه ای بی رحم

 

هنوز متّهمم که تو را نفهمیدم

و پایبند ِ تو هستم، به خانه ای بی رحم

 

همیشه اشک چکیده میان قلبم ،تا-

نلرزد آینه ی بغض ِ چانه ای بی رحم

 

هنوز هم که هنوز است عاشقت هستم

جواب عشق ِ من اما بهانه ای بی رحم

 

تمام بی کسی ام بی اراده می‌گرید

بر استخوان پُر از درد ِ شانه ای بی رحم

 

ببین که سوختم از لحظه های تبدارت

و مانده ام ته ِ جیب ِ زمانه ای بی رحم

****

نه تبرئه و نه حبسی نوشته ای قاضی!

و آتشم زده ای با زبانه ای بی رحم

 

صنم میرزازاده نافع


دیگر اشعار : صنم میرزازاده نافع
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

گفتم : بدوم تا تو همه فاصله ها را

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 92/2/20 ساعت : 7:46 عصر

 

گفتم : بدوم تا تو همه فاصله ها را

 

گفتم : بدوم تا تو همه فاصله ها را

تا زودتر از واقعه گویم گله ها را

چون آینه پیش تو نشستم که ببینی

در من اثر سخت ترین زلزله ها را

پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست

از بس که گره زد به گره حوصله ها را

ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم

وقت است بنوشیم از این پس بله ها را

بگذار ببینیم بر این جغد نشسته

یک بار دگر پر زدن چلچله ها را

یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش

بگذار که دل حل بکند مسئله ها را...

 

محمدعلی بهمنی

 


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

نه تو می مانی و نه اندوه

بدست علیرضا بابایی در دسته کیوان شاهبداغی تاریخ : 92/2/20 ساعت : 6:55 عصر

 

نه تو می مانی و نه اندوه  و نه هیچ یک از مردم این آبادی

 

نه تو می مانی و نه اندوه

و نه هیچ یک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود قسم

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت

غصه هم خواهد رفت

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند

به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز

تو به آیینه،نه! آیینه به تو خیره شده ست

تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید

و اگر بغض کنی

آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد

گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!

بسته های فردا همه ای کاش ای کاش!

ظرف این لحظه ولیکن خالی ست

ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود

غم که از راه رسید در این خانه بر او باز مکن

تا خدا یک رگ گردن باقی ست

تا خدا مانده به غم وعده این خانه مده

 

کیوان شاهبداغی

 


دیگر اشعار : کیوان شاهبداغی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<      1   2   3   4   5   >>   >

محبوب کردن