سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 787 ، بازدید دیروز: 883 ، کل بازدیدها: 13088799


صفحه نخست      

کاشکی آسان شود با رفتن من مشکلت

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدرضا ترکی تاریخ : 92/1/23 ساعت : 5:3 عصر

 

کاشکی آسان شود با رفتن من مشکلت

 

کاشکی آسان شود با رفتن من مشکلت

گوشه ای پهلو بگیرد قایق بی ساحلت

آه ای دل هیچ بار این گونه سنگینی نداشت

بار این رنج گران بر شانه های کاهلت

تو تمام هستیت را ریختی در پای عشق

در نظر اما نیامد هستی ناقابلت

اشکهایت را کسی از پشت لبخندت ندید

بی خبر بودند و غافل از غم ناغافلت

ماندن و افسردن و در خویشتن تنها شدن

حاصلی جز این ندارد ماندن بی حاصلت

خنجری بر پشت احساس تو می آمد فرو

بوسه وقتی می زدی بر دستهای قاتلت

آه ، ای روح مذبذب ، رومی زنگی نسب

از کدامین آب و خاک آغشته اند آب و گلت !؟

شک شبیه عنکبوتی بر یقینت خیمه زد

تا به جایی که یقین کردی به شک باطلت

گرمی دست تو میزان دمای عشق بود

سرد شد وقتی که دستان تو ، فهمیدم دلت...

 

محمدرضا ترکی

 


دیگر اشعار : محمدرضا ترکی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

درد سر، بین گذر، چند نفر، یک مادر...

بدست علیرضا بابایی در دسته کاظم بهمنی تاریخ : 92/1/21 ساعت : 12:55 عصر

 

درد سر، بین گذر، چند نفر، یک مادر...

 

درد سر، بین گذر، چند نفر، یک مادر...

شده هر قافیه ام یک غزل درد آور

ای که از کوچه ی شهر پدرت می گذری

امنیت نیست ، از این کوچه سریع تر بگذر

دیشب از داغ شما فال گرفتم، آمد:

دوش می آمد و رخساره... نگویم بهتر!

من به هر کوچه ی خاکی که قدم بگذارم

نا خودآگاه به یاد تو می افتم؛ مادر

چه شده؟! قافیه ها باز به جوش آمده اند:

دم در، فضه خبر! مادر و در، محسن پر...

 

کاظم بهمنی

 


دیگر اشعار : کاظم بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دردی غریب در دل من خانه کرده است

بدست علیرضا بابایی در دسته آذر زمانی تاریخ : 92/1/20 ساعت : 7:34 عصر

 

دردی غریب در دل من خانه کرده است

 

دردی غریب در دل من خانه کرده است

عشقی عجیب در دل من لانه کرده است

آنسوی رود غزل واره های سرخ

دسته به دسته زلف ترا شانه کرده است

دیریست که بی کس وتنها نشسته ای

 سر مستی ­ات روانه ی میخانه کرده است

آن قصه ها که از تو و عشقت شنیده ایم

افسونگر زمانه چو افسانه کرده است

این دل میان پنجره ها ساکت و صبور

از بی کسی تکیه به حنانه کرده است

 

آذر زمانی

 


دیگر اشعار : آذر زمانی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

درد بی درمان

بدست علیرضا بابایی در دسته مژگان عباسلو تاریخ : 92/1/20 ساعت : 2:48 عصر

 

هر دلی را روزگاری عشق ویران می کند

 

مثل گیسویی که باد آن را پریشان می کند

هر دلی را روزگاری عشق ویران می کند

 

ناگهان می آید و در سینه می لرزد دلم

هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان می کند

 

با من از این هم دلت بی اعتناتر خواست ، باش !

موج را برخورد صخره کی پشیمان می کند؟!

 

مثل مادر ، عاشق از روز ازل حسرت کِش است

هرکسی او را به زخمی تازه مهمان می کند

 

اشک می فهمد غم افتاده ای مثل مرا

چشم تو از این خیانت ها فراوان می کند

 

عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند

درد بی درمانشان را مرگ درمان می کند

 

مژگان عباسلو

 


دیگر اشعار : مژگان عباسلو
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دیریست که از دشنه و دشنام به دورم

بدست علیرضا بابایی در دسته علیرضا بدیع تاریخ : 92/1/18 ساعت : 4:32 عصر

 

دیریست که از دشنه و دشنام به دورم

 

دیریست که از دشنه و دشنام به دورم

من ماهی خو کرده به این تنگ بلورم

 

از دوستی دشمن و از دشمنی دوست

گهواره ی لذت شده چون ذلت گورم

 

پرورده ی نازم ؛ چه نیازم به پری ها ؟

حالا که خود ماه در افتاده به تورم

 

پیشانی ات ای دوست جهان تاب تر از پیش

آیین? مصداقم و وابسته ی نورم

 

نه غوره ، نه انگور ! شرابم بکن ای عشق !

یا بی نمکم این همه ، یا آن همه شورم

 

ای آینه ! هم صحبت من باش که دیریست

بی سنگ صبور است دل تنگ صبورم

 

 علیرضا بدیع

 


دیگر اشعار : علیرضا بدیع
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

در فغان آرید نای هفت بند عشق را

بدست علیرضا بابایی در دسته سعید بیابانکی تاریخ : 92/1/17 ساعت : 3:22 عصر

 

در فغان آرید نای هفت بند عشق را

 

در فغان آرید نای هفت بند عشق را

تا بخوانیم شعر زیبا و بلند عشق را

 

زرد کوه درد سنگین است روی شانه ام

بر کدامین دوش بگذارم سهند عشق را

 

مجمر جان مرا از داغ ها لبریز کن

تا به رقصی گرم وادارم سپند عشق را

 

می پسندد قامتم را در لباس زخم ها

می پسندم خاطر زیبا پسند عشق را

 

غنچ? طبعم هوای لب گشایی کرده است

بر لبم مهمان کن امشب نوشخند عشق را

 

هفت بند جان من دارد هوای سوختن

در فغان آرید نای هفت بند عشق را

 

 

سعید بیابانکی 

 


دیگر اشعار : سعید بیابانکی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

تو را از دست دادم

بدست علیرضا بابایی در دسته مژگان عباسلو تاریخ : 92/1/17 ساعت : 2:30 عصر

 

تو را از دست دادم 

 

تو را از دست دادم، آی آدم‌های بعد از تو!

چه کوچک می‌نماید پیش تو غم‌های بعد از تو

 

تو را از دست دادم، تو چه خواهی کرد بعد از من؟

چه خواهم کرد بی تو با چه خواهم‌های بعد از تو؟

 

تو را از دست ... ؛ دادم از همین زخم است، می‌بینی؟

دهانش را نمی‌بندند مرهم‌های بعد از تو

 

«تو را از یاد خواهم برد کم‌کم» بارها گفتم

به خود کی می‌رسم اما به کم‌کم‌های بعد از تو؟

 

بیا، برگرد، با هم گاه... با هم راه... با هم...، آه!

مرا دور از تو خواهد کـُشت «با هم»های بعد از تو

 

مژگان عباسلو

 


دیگر اشعار : مژگان عباسلو
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

بدست علیرضا بابایی در دسته سیمین بهبهانی تاریخ : 92/1/17 ساعت : 11:27 صبح

 

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

 

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

شروع شادی و پایان انتظار تویی

 

بهارها که ز عمرم گذشت و بی‌تو گذشت

چه بود غیر خزان‌ها اگر بهار تویی

 

دلم ز هرچه به غیر از تو  بود خالی ماند

در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی

 

شهاب زودگذر لحظه‌های بوالهوسی است

ستاره‌ای که بخندد به شام تار تویی

 

جهانیان همه گر تشنگان خون من‌اند

چه باک زان‌همه دشمن چو دوست‌دار تویی

 

دلم صراحی لبریز آرزومندی‌ ست

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

 

سیمین بهبهانی

 


دیگر اشعار : سیمین بهبهانی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

چه می شد هستی ام گل بود تا از شاخه بردارم

بدست علیرضا بابایی در دسته علی حیات بخش تاریخ : 92/1/16 ساعت : 8:39 عصر

 

چه می شد هستی ام گل بود تا از شاخه بردارم

 

چه می شد هستی ام گل بود تا از شاخه بردارم

که محض لحظه ای لبخند ، در دست تو بگذارم

 

جوانی ام ، غرورم ، آبرویم ، آرزوهایم...

تمام آنچه را که از خودم هم دوست تر دارم

 

اگر از من بپرسی ، عشق "راز مطلق" است، اما

تماماً عشق تو پیداست در اجزای رفتارم !

 

یقین ای دورِ سوسو زن ! تو هم دیری نمی پایی

چنان که من سراغ از آسمان تار خود دارم

 

فقط در لحظه هایم باش ، بی دیدار ، بی منّت

نه اینکه آدمم ؟ قدری هوا را هم سزاوارم !

 

بگو با که ، کجا ، سر می گذاری تا بدانم که

کجا ، تنها ، سری بر زانوان خویش بگذارم

 

علی حیات بخش

 


دیگر اشعار : علی حیات بخش
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

با دلم گفت نگاهت : نگران می گذری

بدست علیرضا بابایی در دسته مهدی سهیلی تاریخ : 92/1/16 ساعت : 5:9 عصر

 

دیدم از کوچه ی ما با دگران می گذری

 

دیدم از کوچه ی ما با دگران می گذری

با دلم گفت نگاهت : نگران می گذری

 

خبرت هست که دل از تو بریدم زین روی

دیده می بندی و چو بی خبران می گذری

 

گاه بشکفته چو گلهای چمن می آیی

روزی آشفته چو شوریده سران می گذری

 

ما نظر از تو گرفتیم چه رفته است تو را

که به ناز از بر صاحب نظران می گذری

 

بگذر از من که ندارم سر دیدار تو را

چه غمی دارم اگر با دگران می گذری

 

ای بسا ماه رخان را که در آغوش گرفت

خاک راهی که عروسانه بر آن میگذری

 

ناز مفروش و از این کوچه خرامان مگذر

که به خواری ز جهان گذران می گذری

 

تو هم ای یار چو آن قوم که در خاک شدند

روزی از کارگه کوزه گران می گذری

 

مهدی سهیلی

 


دیگر اشعار : مهدی سهیلی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   6   7   8   9      >

محبوب کردن