• وبلاگ : نبض شعر
  • يادداشت : از همان روزي که در باران سوارم کرده اي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 47 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + sara 
    بغض دردت را به روي شانه هايم گريه کن
    دورم از تو صبر کن وقتي ميايم گريه کن
    در ميان گريه چشمان تو غوغا مي شود
    اي فداي چشمهايت چشمهايم، گريه کن
    ابر بي بارانم اما گريه مي خواهد دلم
    من به جايت بغض کردم تو به جايم گريه کن
    شمع خاموشم هزاران شعله در جان منست
    روشنم کن بعد بنشين پا به پايم گريه کن
    داستانم داستان بي سرانجاميست ، حيف
    قطره قطره آب خواهم شد برايم گريه کن
    مهرداد نصرتي(بغضش جا افتاده بووود مصرع اول)
    پاسخ

    تشکر درج شد