• وبلاگ : نبض شعر
  • يادداشت : از همان روزي که در باران سوارم کرده اي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 47 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + sara 
    من و تو هر دو به يک شهر و ز هم بي خبريم
    هر دو دنبال دلِ گمشده اي ، دربدريم
    ما که محتاج نفسهايِ هميم ، آه ! چرا
    از کنار تنِ يخ کرده ي هم مي گذريم؟
    ما دو کبکيم – هواخواهِ هم – امّا افسوس
    هردو پر بسته ي چنگالِ قضا و قدَريم
    آسمان ، يا که قفس !؟ آه ! چه فرقي دارد
    سرِ پرواز نداريم که ، بي بال و پَريم
    حال ، ديگر من و تو ، فاصله مان فرسنگ است
    گرچه ديوار به ديوارِ هم و "در " به "دريم "
    همه ي ترسم از اين بود : مي آيد روزي
    من و تو هر دو به يک شهر و ز هم بي خبريم
    علي محمد محمدي
    پاسخ

    درج شد