سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 1136 ، بازدید دیروز: 1621 ، کل بازدیدها: 12960969


صفحه نخست      

نیمه شب بود و غمی تازه نفس...

بدست در دسته فریدون مشیری تاریخ : 92/12/20 ساعت : 11:45 صبح

فریدون مشیری



نیمه شب بود و غمی تازه نفس

ره خوابم زد و ماندم بیدار 

ریخت از پرتو لرزنده ی شمع

سایه ی دسته گلی بر دیوار...


همه گل بود ولی روح نداشت

سایه ای مضطرب و لرزان بود 

چهره ای سرد و غم انگیز و سیاه

گوئیا مرده ی سرگردان بود !


شمع ، خاموش شد از تندی باد

اثر از سایه به دیوار نماند !

کس نپرسید کجا رفت ، که بود

که دمی چند در اینجا گذراند !


این منم خسته درین کلبه تنگ

جسم درمانده ام از روح جداست

من اگر سایه ی خویشم ، یا رب

روح آواره ی من کیست ، کجاست ؟

 

 

 

"فریدون مشیری"


دیگر اشعار : فریدون مشیری

محبوب کردن