سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 572 ، بازدید دیروز: 974 ، کل بازدیدها: 12933580


صفحه نخست      

چقدر فاصله مانده است تا شراب شدن؟

بدست علیرضا بابایی در دسته علی ارجمند تاریخ : 95/4/1 ساعت : 9:42 صبح

پرنده و قفس

 

ازاین به خمره نشستن، ازاین خراب شدن

چقدر فاصله مانده است تا شراب شدن؟

 

رها کنید مرا تا رها شوید از من

عذاب می کشم از مایه عذاب شدن

 

دلم گرفته ازاینجا، کجاست تنگ خودم؟

چه سود ماهی آزاد منجلاب شدن؟

 

پرنده بودن و کابوس میله و چنگال

پرنده بودن و هرصبح خیس آب شدن

 

شبیه پنجره یک عمر سنگسار شوی

به جرم عاشق چشمان آفتاب شدن

 

ببخش رود بلندم، چراکه راهی نیست

دراین وفور بیابان ، بجز سراب شدن  ...

 

 

علی ارجمند


دیگر اشعار : علی ارجمند
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

نشد گوشی خریدار غزل هایم

بدست علیرضا بابایی در دسته علی ارجمند تاریخ : 93/10/20 ساعت : 7:10 عصر

 

 

گرفتی آسمانم را به جایش پر به من دادی  

ز  من یک غم گرفتی صد غم دیگر به من دادی

 چه شد که له له پرواز را از خاطرم  بردی؟

 زمینی تر شدم هر چند بال و پر به من  دادی

 تو هم ای نوبهار احیا نکردی شاخه هایم را  

که  مشتی سم و آفت ، جای بار و بر به من دادی   !

به  روی زخمهایم با نمک مرهم شدی ، دنیا  

ازآب دیده ام پر بود اگر ساغر به من دادی

 نشد گوشی خریدار غزل هایم؛ فقط غم بود

 اگر یک اهل دل زین قوم ناباور به من دادی

از آن بالا بیا پایین دمی ای شیخ تا بینی

عذابی را که قولش را خود از منبر به من دادی!

زبان عقل و دینم را نمی فهمد؛ خداوندا

مسلمان کردی اما یک دل کافر به من دادی

تنم را گرچه چون خاکستری در دست باد اما

دلی چون آتشی در زیر خاکستر به من دادی...

علی ارجمند

 

 


دیگر اشعار : علی ارجمند
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

سلاح جنگ ندارم ز من مترس ای زاغ

بدست علیرضا بابایی در دسته علی ارجمند تاریخ : 93/6/2 ساعت : 10:23 عصر

 

به شب رسیده ام و ماه در بساطم نیست

بگو به آینه ها آه در بساطم نیست


 به چاه زندگی افتادم و طنابی که

 مرا در آورد از چاه ، دربساطم نیست


 سلاح جنگ ندارم زمن مترس ای زاغ

مترسکم! که بجز کاه در بساطم نیست


به کیش و ماتی خود هرچه مهره داشته ام

به صفحه چیده ام و شاه در بساطم نیست


مرا ز شادی خود شاد کن که من چیزی

بجزهمین غم جانکاه در بساطم نیست


 اشاره می کنی از آن سر جهان به سفر

مرا که توشه ی این راه در بساطم نیست


بگو به آینه ها روی بر نگردانند

بگو به آینه ها آه در بساطم نیست

 

علی ارجمند


دیگر اشعار : علی ارجمند
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

تو آن بتی که خود از بت شکن بجا مانده

بدست علیرضا بابایی در دسته علی ارجمند تاریخ : 93/5/15 ساعت : 3:39 عصر

 

اگرچه از تو هزاران سخن بجا مانده
سکوت بوده هر آنچه زمن بجا مانده

عبور کرده ای و از تنت در این کوچه
هنوز عطر گل یاسمن بجا مانده

چگونه اشک نریزم که بین اینهمه گرگ
فقط ز یوسف من پیرهن بجا مانده

تنم به سردیِ خاکستر و دلم انگار
گدازه ای است که از سوختن بجا مانده

هرآنکه داد شکستم شکستمش ، جز تو
تو آن بتی که خود از بت شکن بجا مانده

اگرچه رفته ای اما تو آن سرافرازی
کزاین مبارزه ی تن به تن بجا مانده

علی ارجمند

 


دیگر اشعار : علی ارجمند
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

قرار بود که ما راهمان به هم بخورد

بدست علیرضا بابایی در دسته علی ارجمند تاریخ : 93/4/30 ساعت : 9:32 صبح

راه بی پایان

 

قرار بود که ما راهمان به هم بخورد

که سر نوشت دو تا بی نشان به هم بخورد

 

قرار بود میان نگاه های غریب

نگاه ما دو نفر ناگهان به هم بخورد

 

بیا اگرچه نخواهند ما به هم برسیم

بیا که توطئه دوستان به هم بخورد

 

و فارغ از همه پلکی به هم نگاه کنیم

به این امید که پلک زمان به هم بخورد

 

چه می شود که لبالب شویم از بوسه؟

لبان خسته ی ما توامان به هم بخورد؟

 

تو خود زمین و زمان را به هم زدی ای شیخ

چه می شود که دوتا استکان به هم بخورد

 

اگرچه در وسط زاغها بیا بپریم

که رسم کهنه این آسمان به هم بخورد

 

نوشته اند به پامان فراق را اما

بیا که آخر این داستان به هم بخورد

 

علی ارجمند


با تشکر فراون از فرانک خانمگل تقدیم شما بخاطر پیشنهاد این شعر زیبا

 


دیگر اشعار : علی ارجمند
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

گم شدم توی غباری که تو را با خود برد!

بدست در دسته علی ارجمند تاریخ : 93/2/27 ساعت : 1:26 عصر


گم شدم توی غباری که تو را با خود برد

دست های شب تاری که تو را با خود برد


نیمکت،مرد غریبه،دو-سه تا شاخه ی گل

ساعت پنج،قراری که تو را با خود برد!


ریل با یاد تو فرسود و در گوش من است

ضرب آهنگ قطاری که تو را با خود برد


ماهکم،شب نشده از لب بام افتادی

توی دستان مداری که تو را با خود برد


تو کجا خانه ی پاییز کجا ؟!...نه برگرد

ای پرستوی بهاری«که؟» تو را با خود برد؟!

 

"علی ارجمند"


دیگر اشعار : علی ارجمند

من همان قفلم که از اول کلیدم گم شده...

بدست در دسته علی ارجمند تاریخ : 93/2/27 ساعت : 8:28 صبح

 

من همان قفلم که از اول کلیدم گم شده

بی تو ای دست گشایشگر امیدم گم شده


مثل یک خفاش ، سرگردان، شتابان، بیقرار

در دل شب آرزوهای سپیدم گم شده


خاطرات بد همیشه حک شده در خاطرم

خاطرات خوب لای سررسیدم گم شده


مانده بودی ، مانده بودم، مانده بودیم و کنون

جمله ای هستم که ماضی بعیدم گم شده


آه عشق روسیاهم تو چه کردی با خودت؟

هرچه خوبی روز اول در تو دیدم گم شده

 

"علی ارجمند"

.................................................................

با تشکر فراوان از "علی" بابت پیشنهاد این قطعه ی زیبا


دیگر اشعار : علی ارجمند

نشسته نقش نگاهت به چشم خواب زده

بدست علیرضا بابایی در دسته علی ارجمند تاریخ : 93/2/3 ساعت : 11:3 عصر

پرنده مرده

 

نشسته نقش نگاهت به چشم خواب زده

چنانکه ماه تنش را به حوض آب زده


امید آب ندارد پرنده ی عطشم

زبسکه بال به امید هر سراب زده


شبیه رود به دنبال نرمی دریا

عبور کرده ام از زندگی شتاب زده


چگونه شک نکنم دست مهربانش را؟

به حسن نیّت این مردم نقاب زده؟


بخواب ای شب رویا ، چرا که مهتابت

حلول کرده دراین سایه های خواب زده


اگرچه جای سفر روی برف می ماند

به ردپای من انگار آفتاب زده

 

 

علی ارجمند


دیگر اشعار : علی ارجمند
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

ای مانده بی جواب سوال جدایی ات

بدست علیرضا بابایی در دسته علی ارجمند تاریخ : 93/1/26 ساعت : 9:22 صبح

ای مانده بی جواب سوال جدایی ات  سردرگمم به قصه ی بی ردپایی ات

 

ای مانده بی جواب سوال جدایی ات

سردرگمم به قصه ی بی ردپایی ات

 

با اینکه جنس جاذبه ی هردومان یکی است

پس می زند مرا دل آهنربایی ات

 

پردیس من تویی که شده رودی از عسل

بر کوه شانه های تو گیس طلایی ات

 

ما را به سرزمین دلت جای ده ، توکه    -

پهناور است نقشه ی جغرافیایی ات    !

 

بازیچه ی مدار نشو پیش من بمان

مهتاب من بس است دگر جابجایی ات

 

یک شب بیا وفا کن و یک سر به ما بزن

بلکه زیادمان برود بی وفایی ات

 

علی ارجمند


وبلاگ شاعر


دیگر اشعار : علی ارجمند
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

محبوب کردن