• وبلاگ : نبض شعر
  • يادداشت : مي شوي با من عجين، حتي از اين هم بيش تر
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + sara 
    سرخ و غليظ در شريانم وزيده اي
    شعر است يا جنون به زبانم وزيده اي ؟
    مثل نسيم نيمه ي مرداد ماه گرم
    در ظهر چشمهاي جوانم وزيده اي
    من گم شدم درست زماني که آمدي
    تو از کدام سمت ِ جهانم وزيده اي ؟
    مثل بهار ، آمدنت ناگهاني است
    در من بدون آنکه بدانم وزيده اي !
    اين بار چندم است که من عاشقت شدم ؟
    اين بار چندم است به جانم وزيده اي ؟
    حرفي بزن که شعر شود در دهان من
    حالا که باز در هيجانم وزيده اي
    باران و عشق حادثه اي آسماني اند
    باران گرفته است...گمانم وزيده اي!
    مژگان عباسلو