سرخ و غليظ در شريانم وزيده اي
شعر است يا جنون به زبانم وزيده اي ؟
مثل نسيم نيمه ي مرداد ماه گرم
در ظهر چشمهاي جوانم وزيده اي
من گم شدم درست زماني که آمدي
تو از کدام سمت ِ جهانم وزيده اي ؟
مثل بهار ، آمدنت ناگهاني است
در من بدون آنکه بدانم وزيده اي !
اين بار چندم است که من عاشقت شدم ؟
اين بار چندم است به جانم وزيده اي ؟
حرفي بزن که شعر شود در دهان من
حالا که باز در هيجانم وزيده اي
باران و عشق حادثه اي آسماني اند
باران گرفته است...گمانم وزيده اي!
مژگان عباسلو