• وبلاگ : نبض شعر
  • يادداشت : از همان روزي که در باران سوارم کرده اي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 47 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + sara 
    شعر چشمان تو ديوان مرا غارت کرد
    دل متروکه و ويران مرا غارت کرد
    شور ترسايي عشق تو مرا داد به باد
    آمد و يک شبه ايمان مرا غارت کرد
    دشت آماده ي فتح است دلم جنگ چرا؟!
    رخش دستان تو توران مرا غارت کرد
    سعد سلمان خيال تو به حکم اندوه
    شعر تنهايي زندان مرا غارت کرد
    من که مستعمره ي چشم توام باور کن
    که هجوم نگهت جان مرا غارت کرد
    وقت آن است بگويم نفست گرم و مديد
    تو بهاري که زمستان مرا غارت کرد
    آسيه رضايي
    پاسخ